جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کماسه گری

کماسه گری

کماسه گری
ساختن کماسه: (امام بلخ کماسه گری نکو داند که از کماسه می اندر پیاله گرداند)، (سوزنی)
کماسه گری
فرهنگ لغت هوشیار

کماسه گری

کماسه گری
ساختن کَماسه. (فرهنگ فارسی معین). شغل و عمل کماسه گر:
امام بلخ کماسه گری نکو داند
که از کماسه می اندرپیاله گرداند.
سوزنی (از آنندراج).
و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود
لغت نامه دهخدا

کماسه گر

کماسه گر
آنکه کماسه سازد. آنکه شغل وی ساختن کماسه باشد:
کماسه گر نه همانا کراسه خر باشد
که با کماسه کراسه گشود نتواند.
سوزنی (از آنندراج).
رجوع به کَماسَه و کماسه گری شود
لغت نامه دهخدا

کاسه گر

کاسه گر
سفالگر، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مِثال کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی - ۵۰۶)
کاسه گر
فرهنگ فارسی عمید

کاسه گر

کاسه گر
کسی که ظروف سفالی درست می کند، نام یکی از آهنگ های موسیقی
کاسه گر
فرهنگ فارسی معین