جدول جو
جدول جو

معنی کسندر

کسندر
ناکس، نااهل، برای مثال سزد ارچه او نیز تکبر کند / که شه نیکویی با کسندر کند (عنصری - ۳۵۴)
تصویری از کسندر
تصویر کسندر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کسندر

کسندر

کسندر
مرکب از کبک + گر بمعنی کوه، پرنده ای است که آن را به عربی دراج گویند. (برهان). دراج. (ناظم الاطباء). پرنده یی چون کبوتر بسیار خوش گوشت. (یادداشت مؤلف). کبک کو. کبک کوه. کرک کوه. کبک دری. رجوع به کبک کو شود
لغت نامه دهخدا

سکندر

سکندر
بسر درآمدن لغزیدن (اسب)، نوعی بازی و آن چنانست که هر دو کف دست خود را بر زمین گذارند و هر دو پای خود را در هوا کرده راه روند
فرهنگ لغت هوشیار

سکندر

سکندر
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
بِه سَر دَر آمدگی، بِه سَر دَر آمدن، شِکَرفیدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ، آشکوخ
سکندر
فرهنگ فارسی عمید

کلندر

کلندر
قوی هیکل، تنومند، درشت اندام، قلندر، چوب بزرگ و ناتراشیده
کلندر
فرهنگ فارسی عمید