جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قصه گفتن

گله گفتن

گله گفتن
شکایت کردن، تظلم کردن: مگر از دست ستمکاره بسلطان گویند چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ک (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

رده گفتن

رده گفتن
ناسزا و بد گفتن به بزرگان و پیشوایان دین. (ناظم الاطباء). گفتن سخنی که کفر آرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گله گفتن

گله گفتن
شکایت کردن. تظلم:
گله از دست ستمکاره به سلطان گویند
چون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟
سعدی (صاحبیه).
، در تداول امروز، گله باشکایت تفاوت گونه ای دارد، بدین معنی که گله، شکایت نرم و ملایم بود از دوست نزد خود او یا دوستی دیگر که با هر دو طرف دوست است
لغت نامه دهخدا