جدول جو
جدول جو

معنی غربال کردن

غربال کردن
جدا کردن اشیای ریز و درشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن، کنایه از کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه
تصویری از غربال کردن
تصویر غربال کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غربال کردن

غربال کردن

غربال کردن
کنایه از تفحص و جستجوی بسیار، کنجکاوی، الک کردن
غربال کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غربال کردن

غربال کردن
بیختن. غربال را به دست زدن. الک کردن. غربال بیختن. غربله. (المنجد). دحلاصه. (منتهی الارب) ، کنایه از تفحص و جستجوی بسیار. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). کنجکاوی. (مجموعۀ مترادفات) :
فلک خاک ایام غربال کرد
نشاند مگر ابر پیمانه کرد (؟).
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
گر کند غربال صد ره دور گردون خاک را
نیست ممکن همچو من بیحاصلی پیدا شود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

غربیل کردن

غربیل کردن
الک کردن غربال زدن بیختن، تفحص و جستجوی بسیار کردن کنجکاوی کردن
غربیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غربیل کردن

غربیل کردن
غربال کردن. بیختن. غربال زدن. الک کردن. غربله. رجوع به غربال کردن شود، سوراخ کردن و پاره پاره کردن و کشتن کسی. غربله: وز چپ و راست تیر روان شد سوی پیل، تا مرو را غربیل کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 701)
لغت نامه دهخدا

ارسال کردن

ارسال کردن
فرستادن روانه کردن فرستادن روانه کردن گسیل کردن
ارسال کردن
فرهنگ لغت هوشیار