جدول جو
جدول جو

معنی ضیاگستر

ضیاگستر
روشنایی بخش، برای مثال گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شود / گاه چون خورشید رخشنده ضیا گستر شود (فرخی - ۴۹)
تصویری از ضیاگستر
تصویر ضیاگستر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضیاگستر

ضیاگستر

ضیاگستر
ضیاپاش. روشنائی بخش. (آنندراج) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شود
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.
فرخی.
ظل ّ طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب ِ شرف و حشمت و سلطان شرف.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

ثناگستر

ثناگستر
مدح گستر. مدّاح:
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید ثناگستر و ستایش گر.
فرخی.
آن ثناگستر منم کاندر همه گیتی بحق
عزّ و ناز از مدحهای شاه حق گستر گرفت.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

سخاگستر

سخاگستر
سخی و جوانمرد. (آنندراج) :
تا سخن پروربوی از صاحب رازی بهی
چون سخاگستر بوی از حاتم طایی بری.
سوزنی.
تویی معاینه در مهتری و مثل تو نیست
کریم طبع و رهی پرور و سخاگستر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

وفاگستر

وفاگستر
وفاگسترنده. آنکه همواره شرائط وفاداری را به جا آورد. باوفا. وفادار. (ناظم الاطباء) ، باصداقت، مروج دین و معتمد صادق و امین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا