جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صاحب فراش

صاحب فراش

صاحب فراش
مریض و بیمار بستری: و او نیز رنجور و صاحب فراش بود. (تاریخ طبرستان). رکن الدین رنجور شد و صاحب فراش گشت و از حرکت عاجز ماند. (جهانگشای جوینی). ناگاه بعد از استحمام عارضه ای بر بدن او بازگشت که در خود گرانی می یافت و صاحب فراش گشت، شوهر، (اصطلاح فقه) در حدیث است: الولد للفراش و للعاهر الحجر، یعنی فرزند ازآن ِ پدر است و زناکار را خیبت و خسران
لغت نامه دهخدا

صاحب قران

صاحب قران
آن مولود که وقت افتادن نطفه وی در رحم مادر یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد، عظیم الشان، خوش اقبال
فرهنگ لغت هوشیار

صاحب فراست

صاحب فراست
زیرک هوشیار آنکه دارای فراست است با هوش زیرک، دانای فن قیافه قیافه شناس
فرهنگ لغت هوشیار

صاحب قران

صاحب قران
صاحب القران، نیک طالع، خوش اقبال، کسی که در هنگام نطفه بستن یا به دنیا آمدنش، سیاراتی در قِران بوده باشند
صاحب قران
فرهنگ فارسی معین

صاحب قران

صاحب قران
کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد، برای مِثال تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بُوَد در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی - ۵۰۲)، کنایه از صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند، کنایه از عظیم الشان، صاحب قرانی
فرهنگ فارسی عمید

صاحب خراج

صاحب خراج
خراج ستان. شاه:
خواجه صاحب خراج کون و مرا
از زکاتش نصاب دیدستند.
خاقانی.
بر در فقر آی تا پیش آیدت سرهنگ عشق
گوید ای صاحب خراج هر دو گیتی اندرآ.
خاقانی
لغت نامه دهخدا