سی ٔ الخُلق. (اقرب الموارد). بدخویی. (منتهی الارب) ، مکان شرس، یعنی صلب. (از اقرب الموارد). جای درشت. (منتهی الارب) ، شدید. گویند: هو عسر شرس، ای کثیرالخلاف. حیوان شرس الاکل، یعنی شدیدخوار است. (از اقرب الموارد). انه شرس الاکل، یعنی او نیکخوار است. (منتهی الارب). پرخور. (شرح قاموس). نیکخوار. (ناظم الاطباء). در اکثر فرهنگهای معتبر عربی مانند تاج العروس ولسان العرب و قاموس شدیدالاکل آمده است نه نیکخوار
ناقه را به مهار کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کشیدن ناقه را به مهار، زیر بار نرفتن شتر. (ناظم الاطباء) ، به دست مالیدن پوست را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دست مالیدن بر پوست و خیساندن آن در آب. (ناظم الاطباء) ، بدرد آوردن کسی را به سخن درشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). محزون کردن کسی را بسخن درشت. (ناظم الاطباء) ، نیک و بسیار خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)