جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سحایب

سحایب

سحایب
سحائب. جَمعِ واژۀ سحابه: و ایشان انامل ساعد صاحب شریعت و وابل سحایب صدر نبوت و انجم افلاک دیانت و سهام کنانۀ فتوت و مروت بودند. (تاریخ بیهق ص 11). رجوع به سحائب شود
لغت نامه دهخدا

سحابی

سحابی
ابری منسوب به سحاب ابری. یا ستارگان سحابی. تعداد بسیار از ستارگان که بصورت ابری با نور سفید در آسمان دیده میشوند مهمترین این گروه کهکشان است
فرهنگ لغت هوشیار

سحابی

سحابی
منسوب به سحاب، ابری، ابر مانندی متشکل از گازهای بسیار رقیق و کم دما که در اثر نور ستارگان مجاور خود قابل رؤیت می شوند
سحابی
فرهنگ فارسی معین

سحابی

سحابی
نام ستاره هایی است خرد. ابوریحان آرد: اندر آسمان پنج کوکب است ازگونۀ کاهکشان چون پارۀ ابر و ایشان را سحابی خوانند. (التفهیم). و کواکب سحابی لنگ ابری بر کمر بسته. (درۀ نادره چ شهیدی ص 265). رجوع به سحابیه شود
لغت نامه دهخدا

سحابی

سحابی
نجفی. مؤلف مرآت الخیال آرد: مولانا سحابی نجفی، محقق و صاحب حال بود و در مطاوی چهار مصراع رباعی هزاران معانی بلند و مطلب ارجمند ودیعت نهاده و از نعمت خانه معنی بهرۀ تمام به گرسنه چشمان روشن پیرای بینش (؟) رسانیده به وقت موعود سر در پردۀ اختفا کشیده و رباعی عناصر اربعه اش از صدمۀ پنجۀ اجل مصرع مصرع بل حرف حرف از هم ریخت. اصلش از خاک پاک نجف است و تا آخر عمر از آن خطۀ متبرکه عزم خروج نکرد و معاصر شیخ ظهوری و شیخ فیضی فیاضی بود. از جمله رباعیات او است:
هر کس بدرون خویشتن ره دارد
در چشم شه و گدا گذرگه دارد
دریا خود و غواض خود و گوهر خود
هان غوری کن که این سخن ته دارد.
(از مرآت الخیال ص 83 و 84)
لغت نامه دهخدا

سحائب

سحائب
جَمعِ واژۀ سحابه، ابر. (منتهی الارب). و جَمعِ واژۀ سحاب
لغت نامه دهخدا