جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دیش

دیش

دیش
لهجه ای است در کلمه دیک در نزد کسانی که کاف را قلب به شین کنند، (از تاج العروس)، خروس، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دیش

دیش
دهش، در دو شعر ذیل از رودکی دیش مرکب است از (دی = ده + ش ضمیر مفعولی) به معنی بده او را. می دهش. (لغت نامۀ اسدی ص 222). دِهَش:
خویش بیگانه گردد از پی سود
خواهی امروز مزد کمتر دیش.
رودکی.
هر کس (کو برود راست، نشسته ست بشادی
و آنکو نرود راست همه مژده همی دیش.
رودکی
لغت نامه دهخدا

دیش

دیش
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت با 20 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

دیش

دیش
الدیش، از بطن هون الدیش اند و ایشان معروف به بنوالدیش بن ملیح بن الهون باشند و قبیلۀ عضد والدیش را قاره گویند، ابو عبید گوید وجه تسمیۀ ایشان به قاره بدان سبب است که شداخ لیثی خواست که ایشان را در بطن کنانه متفرق سازد لذا گفتند که دعونا قاره لانتفرق، و از اینجا است که قاره خوانده شدند، (از صبح الاعشی ج 1 ص 349)، و رجوع به مادۀ دیش در تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا