جدول جو
جدول جو

معنی داوبرگرد

داوبرگرد
در بازی نرد، پذیرفتن پیشنهاد حریف در هنگام ششدر شدن مبنی بر اینکه هر کس ببازد مبلغ بیشتری از میزان قرارداد بپردازد
تصویری از داوبرگرد
تصویر داوبرگرد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با داوبرگرد

دورگرد

دورگرد
که درمسافتی دور بگردد و سیر کند. که دور از شخص سیر و گردش کند. که از دور سیر کند. که دورادور گردندگی دارد. (یادداشت مؤلف). دورسیر. (آنندراج) :
من به حسرت دورگرد و مدعی مغرور وصل
ای محبت خاک بر سر باد تأثیر ترا.
شانی تکلو.
اگر چون قطره در دریای کثرت راه ما افتد
خیال دورگرد یار تنها می کند ما را.
صائب (از آنندراج).
دیر برسر آن غزال دورگرد آمد مرا
از تپیدنهای دل پهلو به درد آمد مرا.
رضی دانش (از آنندراج).
کینه می ورزند با حسرت کشان دورگرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.
میرزا سلیمان حسابی اصفهانی
لغت نامه دهخدا