بمعنی حرکت دوری است. (آنندراج). چرخانیدن. گرد گردانیدن. چرخاندن: در دم اندیشه چون به خنصر اقبال چرخ دهی خاتم سهیل نگین را. طالب آملی (از آنندراج). ، در تداول عامه، راه بردن و گردش دادن انسان یا حیوانی را در محلی، چنانکه فی المثل گویند: این طفل را فلانجا چرخی بده و زود برگرد. یا: این اسب را چرخی بده تا عرقش خشک شود، در تداول عوام، گوشت را در تابه سرخ کردن. مدتی کوتاه در روغن جوشان پختن چیزی را. کمی در روغن داغ سرخ کردن گوشت و جز آن را. سرخ و برشته کردن گوشت و مانندآن. مرغ را در تابه تاب دادن. در تاوه چرخاندن گوشت و مانند آن. بو دادن چیزی در دیگ یا تابه
کرایه دادن: و از بازرگانان معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست برسم مستغل یعنی به کرا دادن. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی). و گفتند پنجاه هزار بهیمۀ زمینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 68). رجوع به کرایه و کرایه دادن شود