جدول جو
جدول جو

معنی آزجو

آزجو
حریص، پرطمع، برای مثال نکوهیده باشد جفاپیشه مرد / به گرد در آزجویان مگرد (فردوسی - ۶/۳۴۰ حاشیه)
تصویری از آزجو
تصویر آزجو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آزجو

آزجو

آزجو
هوی ̍جو، آرزوجوی:
نکوهیده باشد جفاپیشه مرد
بگرد در آزجویان مگرد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

آبجو

آبجو
نوشابه ای حاوی ۵/۲ تا ۵/۴ درصد الکل که از جو جوانه زده و رازک تهیه می شود و برای اشخاص کم خون و بیماران مبتلا به سل نافع است
فرهنگ فارسی عمید

زجو

زجو
راندن و دفع کردن. (از منتهی الارب). راندن به مدارا و نرمی. (از المعجم الوسیط) (از اقرب الموارد) ، سوق دادن. (از اقرب الموارد). سوق دادن و راندن. (از المعجم الوسیط) ، تحریک کردن کسی را. تحریض. (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن کار و آسان و درست شدن. بهمین معنی است زَجاء و زُجُوّ. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به زجاء و زجو شود، رواج یافتن. (از المعجم الوسیط) ، منقطع شدن خندۀ کسی و بهمین معنی است زَجاء و زُجُوّ. (از اقرب الموارد). رجوع به زجاء و زجو شود، زَجْو و زُجُوّ و زجاء، بآسانی گرد آمدن خراج. (از اقرب الموارد) رجوع به زجاء و زُجُوّ شود
لغت نامه دهخدا

زجو

زجو
روان گردیدن کار و آسان و درست شدن آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زجأ و زَجْو شود، آسان گرد آمدن خراج. بهمین معنی است زجاء و زَجْو. (از اقرب الموارد) ، منقطع شدن خنده. (از اقرب الموارد). رجوع به زجاء و زَجْو شود
لغت نامه دهخدا