جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آزپیشه

آزپیشه

آزپیشه
حریص:
برفتند (گرگین و بیژن) هر دو براه دراز
یکی آزپیشه (گرگین) یکی کینه ساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

بدپیشه

بدپیشه
آنکه بدی پیشه خود سازد بد کردار بد عمل بد فعل، فاسق فاجر
بدپیشه
فرهنگ لغت هوشیار

بزبیشه

بزبیشه
دهی از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران است. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

بدپیشه

بدپیشه
آنکه بدی پیشۀ خود کند. بدکردار. بدعمل. بدفعل. (فرهنگ فارسی معین) :
که آن ترک بدپیشه و ریمنست
که هم بدنژاد است و هم بدتنست.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا