معنی کم کم اندک، ترککم: تقریباً، به جز، کمتر از، کم با کسره انتهاییکم و بیش: کمابیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، تقریباًکم و کاست: کمی، نقصان تصویر کم فرهنگ فارسی عمید
کم کم آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه فرهنگ فارسی عمید
کم کم که مرا، برای مِثال چون من شکسته ای را از پیش خود چه رانی / کم غایت توقع بوسی ست یا کناری (حافظ - ۸۸۶) فرهنگ فارسی عمید