جدول جو
جدول جو

معنی صواعق

صواعق
جمع واژۀ صاعقه، نوری که بر اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان دیده می شود، برق، آذرخش
تصویری از صواعق
تصویر صواعق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صواعق

صواعق

صواعق
جمع صاعقه، درخش ها جمع صاعقه: چون کوهی که عراده رعد... و منجیق صواعق... و تیر پران بارانش رخنه نکند
فرهنگ لغت هوشیار

صواعق

صواعق
جَمعِ واژۀ صاعقه: یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت. (قرآن 19/2). و حوادث و آفات عارضی چون مار و کژدم... و صواعق در کمین. (کلیله و دمنه).
ابر صواعق سنان بحرجواهربیان
روح ملایک سپاه مهر کواکب حَشَم.
خاقانی.
از صواعق رعد و برق و عواصف جنوب و شمال خیمه ها فرونشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). رجوع به صاعقه شود
لغت نامه دهخدا

صواع

صواع
جام بزرگ که در وی آب خورند، پیمانه. (منتهی الارب). رجوع به صاع شود
لغت نامه دهخدا

صواع

صواع
جام. ج، صیعان. (منتهی الارب) ، جام بزرگ که در وی آب خورند. جای آب. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) ، پیمانه. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). رجوع به صاع شود.
- صواع الملک، قالوا نفقد صواع الملک. (قرآن 72/12). گفته اند ظرفی بود که پادشاه از آن می آشامید و گفته اند مانند مکوک است که دست افزار جولاهگان است. و گفته اند از سیم و زر ساخته بود و گفته اند از مس بود. و آنکه فرهنگ نویسان صواع راجام سیمین معنی کرده اند، گویا نظر بدین صواع مخصوص داشته اند نه مطلق صواع
لغت نامه دهخدا