پررویی و سماجت. مقاومت. پایداری: چو پی سست وپوشیده شد استخوان دگر قصۀ سخت رویی مخوان. نظامی. نه زآن سرما نوازش گرم گشتش نه دل زآن سخت رویی نرم گشتش. نظامی. چه بایداینهمه اندیشه کردن نشاید سخت رویی پیشه کردن. نظامی. چو سندان کسی سخت رویی نکرد که خایسک ِ تأدیب بر سر نخورد. سعدی. تا بروی سخت ما صائب سر و کارش فتاد توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما. صائب (از آنندراج)
متجسس. محقق. کنجکاو. (ولف) : پزشکی سراینده برزوی بود به پیری رسیده سخن جوی بود. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2500). بیاید سخن جوی پویان ز پس نبد آگه از راز او هیچکس. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2597)
شهری مهم در ایالات متحدۀ آمریکای شمالی در ایالت میسوری و در ملتقای رود می سی سی پی و میسوری که 856800 تن سکنه دارد و یکی از مراکز عمده صنعتی آمریکا بشمار میرود. (فرهنگ فارسی معین)