جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سخن گویی

سخت رویی

سخت رویی
پررویی، بی شرمی، گستاخی
اَخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، عَبَس، تُرش رویی، تُندرویی، تَجَهُّم، عُبوس
سخت رویی
فرهنگ فارسی عمید

سخت رویی

سخت رویی
پررویی و سماجت. مقاومت. پایداری:
چو پی سست وپوشیده شد استخوان
دگر قصۀ سخت رویی مخوان.
نظامی.
نه زآن سرما نوازش گرم گشتش
نه دل زآن سخت رویی نرم گشتش.
نظامی.
چه بایداینهمه اندیشه کردن
نشاید سخت رویی پیشه کردن.
نظامی.
چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک ِ تأدیب بر سر نخورد.
سعدی.
تا بروی سخت ما صائب سر و کارش فتاد
توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سخن جوی

سخن جوی
متجسس. محقق. کنجکاو. (ولف) :
پزشکی سراینده برزوی بود
به پیری رسیده سخن جوی بود.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2500).
بیاید سخن جوی پویان ز پس
نبد آگه از راز او هیچکس.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2597)
لغت نامه دهخدا

سن لویی

سن لویی
شهری مهم در ایالات متحدۀ آمریکای شمالی در ایالت میسوری و در ملتقای رود می سی سی پی و میسوری که 856800 تن سکنه دارد و یکی از مراکز عمده صنعتی آمریکا بشمار میرود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

سخن گو

سخن گو
کسی که از طرف مؤسسه یا گروهی دربارۀ کارها و درخواست های آن سخن بگوید
فرهنگ فارسی عمید