جدول جو
جدول جو

معنی دریوزه کردن

دریوزه کردن
گدایی کردن، برای مثال نوری از پیشانی صاحبدلان دریوزه کن / شمع خود را می بری دل مرده زاین محفل چرا (صائب - ۱۹)
تصویری از دریوزه کردن
تصویر دریوزه کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دریوزه کردن

دریوزه کردن

دریوزه کردن
گدایی کردن. تکدی. صدقه خواستن. وام خواستن:
خاقانی ازین درگه دریوزۀ عبرت کن
تا از درتو زین پس دریوزه کند خاقان.
خاقانی.
ای با تو مرا دوستی سی روزه
وز خدمت وصل تو کنم دریوزه.
خاقانی.
چشمه ای کاین حصار پیروزه
کرده زوآب و رنگ دریوزه.
نظامی.
لنگر عقل است عاقل را امان
لنگری دریوزه کن از عاقلان.
مولوی.
دریوزه ای کردم زتو در اقتضای آشتی
دی نکته ای فرموده ای جان را برای آشتی.
مولوی.
کوزه از بحر چو دریوزه کند
بحر پیداست چه درکوزه کند.
جامی.
نوری از پیشانی صاحبدلان دریوزه کن
شمع خود را می بری دل مرده زین محفل چرا.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

درخواه کردن

درخواه کردن
درخواست کردن. استدعا کردن. تقاضا نمودن:
کسی که جام میش در ازل نصیب افتاد
چرا به حشر کنند این گناه از او درخواه.
خواجۀ شیراز (از آنندراج).
چون عبداﷲ از قم به حضرت رشید رسید یکهزار درهم از خاصۀ مال خود به رشید بخشید و از او درخواه کرد که قم را از اصفهان جدا گرداند. (تاریخ قم ص 31). اهل همدان درخواه و التماس کردند که از بقایا جهت ایشان هزارهزار درهم بیندازند. (تاریخ قم ص 190). عبداﷲرا بخواند و از او درخواه کرد که أحوص را بازگرداند. (تاریخ قم ص 246). و از حجاج درخواه کرد که هزار سوار از مردان کار بدو دهد. (تاریخ قم ص 285). پیش عبداﷲ رفتند و درخواه کردند که او با مردم خود بدین ناحیت مقیم شود. (تاریخ قم ص 263). ما بنزدیک ایشان آمدیم و از ایشان درخواه کردیم که دانیال را بعاریت چند روزی به ما دهید. (تاریخ قم ص 296)
لغت نامه دهخدا

رفوزه کردن

رفوزه کردن
رد کردن (در امتحان) پذیرفته نشدن مقابل قبول کردن
رفوزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

رفوزه کردن

رفوزه کردن
رد کردن ’در امتحان’. نپذیرفتن در امتحان. مقابل قبول کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رفوزه و رفوزه شدن شود
لغت نامه دهخدا