جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خضر

خضر

خضر
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
خضر
فرهنگ نامهای ایرانی

خضر

خضر
سبز، هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد، رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد به دست آید
خضر
فرهنگ فارسی عمید

خضر

خضر
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در سه هزارگزی شمال خاوری همدان و دوهزارگزی خاور شوسۀ همدان به تهران. این دهکده در دشت قرار دارد با آب و هوای سردسیری و 228 تن سکنه. آب آنجا از قنات و چاه و محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایعدستی زنان قالی بافی و راه آن اتومبیل رو و فرودگاه طیاره همدان در باختر این ده واقع است. و زیارتگاهی بنام خضر نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

خضر

خضر
بقول. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ خضره. (از منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

خضر

خضر
جَمعِ واژۀ اخضر وخضراء. منه: هم خضر المناکب، ایشان بسیار فراخ و خوشحالند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) :
حاجت گفتار نیست چونکه شناسد خرد
سندس خضر از پلاس عبقری از گوردین.
خاقانی.
دامن مکش ز صحبت ایشان که در بهشت
دامن کشان سندس خضرند و عبقری.
سعدی
لغت نامه دهخدا