جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اروا

اروا

اروا
سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

اروا

اروا
آله. آلوه. عقاب. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 298)
لغت نامه دهخدا

اروا

اروا
قریه ای از قرای مرو بدوفرسنگی آن. (انساب سمعانی ذیل اروانی). و در منتهی الارب اروی آمده است
لغت نامه دهخدا

ارضا

ارضا
خشنودش سگیرش خشنود کردن راضی گردانیدن ترضیه دادن چیزی به کسی برای خشنود کردن او اقناع
فرهنگ لغت هوشیار

ارشا

ارشا
دول را ریسمان بستن (دول دلو تازی شده)، پاره دادن پارک دادن (پارک رشوه)، شیردادن رشوه دادن پول دادن یا هدیه دادن بکسی برای اجرای منظوری خاص
فرهنگ لغت هوشیار