جدول جو
جدول جو

معنی موغ

موغ
درخت خرما، برای مثال با قبلۀ آتشین چو موغند / ای ماه بگو که از کجایی (مولوی - ۱۱۲۱)
تصویری از موغ
تصویر موغ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با موغ

موغ

موغ
مغ را گویند، (برهان)، ج، موغان، (ناظم الاطباء)، مغ، (زمخشری)، همان مغ است، (آنندراج) (انجمن آرا)، مجوس، (یادداشت مؤلف) :
با قبلۀ آتشین چو موغند
وز آتشهات در فروغند،
؟ (از آنندراج)،
و رجوع به مغ شود
لغت نامه دهخدا

بوغ

بوغ
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار

دوغ

دوغ
شیری که زبد آنرا بگیرند و ماده پنیری آن بر جای باشد، ماستی که در آن آب ریخته و بهم زنند
فرهنگ لغت هوشیار

جوغ

جوغ
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار

اوغ

اوغ
موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار

سوغ

سوغ
پروانه داشتن روایی روانگی، گوارایی، فرو بردن می را، بچه پشتی
سوغ
فرهنگ لغت هوشیار