جدول جو
جدول جو

معنی کوزگک

کوزگک
کوزۀ کوچک، برای مثال خیز تا بر گل نو کوزگکی باده خوریم / پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان (فرخی - ۴۴۰)
تصویری از کوزگک
تصویر کوزگک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کوزگک

چوزگک

چوزگک
مُرَکَّب اَز: چوزه + ک تصغیر، چوزۀ کوچک. جوجۀ کوچک. جوجۀ خرد:
آبی چو یکی چوزگک از سله بجسته
چون چوزگکان برتن او موی برسته.
منوچهری.
خانه خوهم رفت چون خروسک کهگون
سوی یکی ماکیان و چوزگکی شش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

موزگک

موزگک
موزۀ خرد. (یادداشت مؤلف) :
کبک چون طالب علمی است در این نیست شکی
مسأله خواند تا بگذرد از شب سه یکی
ساخته پایکها را ز لکا موزگکی.
منوچهری.
و رجوع به موزه شود
لغت نامه دهخدا

کوزک

کوزک
کعب پا باشد. (فرهنگ سروری). قوزک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موسی چهل گز بود و عصای چهل گز بود و چهل گز برجست و عصا بر کوزک پای او توانست زد. (ترجمه تفسیر طبری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوزک شود
لغت نامه دهخدا