جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خلو

خلو

خلو
خالی. تنها. منفرد، مرد فارغ و بری. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، اخلاء، زن فارغ و بری. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، اخلاء
لغت نامه دهخدا

خلو

خلو
نام کوهی است بسیار بزرگ و بلند و شامخ. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خلو

خلو
نوعی ازآلوی بزرگ که آن را خلوگرده نیز گویند:
در آش خلو کوفته دیدم که بدعوی.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری).
، هلو که میوه ای است معروف. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

خلو

خلو
خالی بودن. خلاء. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). منه: جاؤونی خلو زید، ای خلوهم منه، ای خالین منه: چون فخرالدوله وفات یافت به قاموس کس فرستاد و از وفات او و خلو عرصۀ ولایت خبر داد. (ترجمه تاریخ یمینی). برادر او را خسرو و فیروزبن رکن الدوله به خلافت ونیابت او نامزد کردند تا از خلو منصب ملک و عطلت سریر پادشاهی خللی حادث نشود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

آلو

آلو
نوعی میوه آبدار شبیه به گوجه که پوست نازک دارد وبرنگهای سیاه و زرد نیز میباشد
فرهنگ لغت هوشیار