نوعی ازآلوی بزرگ که آن را خلوگرده نیز گویند: در آش خلو کوفته دیدم که بدعوی. بسحاق اطعمه (از جهانگیری). ، هلو که میوه ای است معروف. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)
خالی بودن. خلاء. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). منه: جاؤونی خلو زید، ای خلوهم منه، ای خالین منه: چون فخرالدوله وفات یافت به قاموس کس فرستاد و از وفات او و خلو عرصۀ ولایت خبر داد. (ترجمه تاریخ یمینی). برادر او را خسرو و فیروزبن رکن الدوله به خلافت ونیابت او نامزد کردند تا از خلو منصب ملک و عطلت سریر پادشاهی خللی حادث نشود. (ترجمه تاریخ یمینی)