ریز، کوچک، هر چیز تقسیم شده به قسمت های کوچک تر و اندک تر مثلاً پول خرد، خردسال، ریزۀ هر چیز، خرده، ریزریز، کنایه از بی اهمیت، زیردست خرد کردن: ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن ریز، کوچک، هر چیز تقسیم شده به قسمت های کوچک تر و اندک تر مثلاً پول خُرد، خردسال، ریزۀ هر چیز، خرده، ریزریز، کنایه از بی اهمیت، زیردست خرد کردن: ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن