آنکه بروی در چیزی اعتماد می کنند. صادق و امین و بادیانت و درست و راست. (ناظم الاطباء). مورد اعتماد. مورد اطمینان: تا به اوج ارادت برسید و مقرب حضرت سلطان و مشارالیه و معتمد علیه گشت. (گلستان). زیراکه به علم و فقاهت معتمد علیه بود. (تاریخ قم ص 294). پس معتمد این سخن از معتمد علیه او وزیر صاحب رای نیکو خواه و مشفق بر رعیت بشنید. (تاریخ قم ص 146)