جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ضیم

ضیم

ضیم
ناحیۀ کوه، (منتهی الارب) (منتخب اللغات)، کرانۀ کوه، (منتهی الارب)، کنار، (منتخب اللغات)، کنار رود، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

ضیم

ضیم
ظلم و ستم. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، ضیوم: و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود و بقبول ضیم تن در نتوان داد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

ضیم

ضیم
رودباری است به سراه، و گویند بلدی است از بلاد هذیل، و نیز گویند رودباری است منبع آن در کوه بنی صاهله و در ملکان جاری است. (معجم البلدان). موضعی است به سراه، یا رودباری است، و یا کوهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ضیم

ضیم
کم کردن حق کسی را. (منتهی الارب). نقصان کردن حق. (منتخب اللغات) (تاج المصادر). ستم کردن. (منتخب اللغات). بیدادی کردن. بیدادی. جور کردن. (تاج المصادر). ضیم الرجل (مجهولاً) ، ستم کرده شد. کذا ضُیِم َ الرجل و ضوم الرجل. (منتهی الارب) ، از مضرت نه اندیشیدن در انتقام. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

دیم

دیم
رخسار، صورت، چهره زراعتی که از آب باران خورد باران پیوسته
دیم
فرهنگ لغت هوشیار