معنی ضمور - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ضمور
ضمور
- ضمور
- لاغر، خاموش، کوه سنگی، شیر بیشه لاغر گردیدن سبک گوشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ضمور
- ضمور
- لاغری. نزاری. هزال و ضعف. (بحر الجواهر). ذبول.
- ضمور عضوی، اطروفیا
لغت نامه دهخدا
ضمور
- ضمور
- لاغر گردیدن. (منتهی الارب). باریک میان شدن. (دهار) (تاج المصادر). باریک میان شدن اسب. (زوزنی). سبک گوشت شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا