میان تهی جوف، میوه یا دانه ای که میانه آن خالی باشدبی مغز، بیفایده بیهوده، بی معنیمزخرفحرف پوچ، بلیط یا قرعه ای که برنده نباشد، بدون اخلاق حسنه بی مردانگی. یا هیچ و پوچ. هیچ
پای و پر. تاب و طاقت و قدرت و توانائی. (برهان) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی رهنمای. فردوسی. و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند: چو این گون هنرها بجای آورد دلاور شود پرّ و پای آورد. فردوسی