معنی یکپارچه - فرهنگ فارسی عمید
معنی یکپارچه
- یکپارچه
- یک تخته، فاقد شکاف یا فاصله مثلاً دیوار را آینه ای یکپارچه پوشانده بود، کنایه از همگی، به تمامی مثلاً مردم یکپارچه شعار می دادند
تصویر یکپارچه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با یکپارچه
یکپاره
- یکپاره
- یک پارچه. یک لخت. (یادداشت مؤلف) : کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یکپاره، چون درونۀ حلاجان. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
یکپارچگی
- یکپارچگی
- بیانگر میزان و درجه ارتباط عناصر و اجزاء مختلف فیلم است که سیستمی فرمال و یکپارچه یا ناهمگون را نتیجه می دهد
فرهنگ اصطلاحات سینمایی