جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هرروز

هرروزه

هرروزه
آنچه که درهرروز یک بار انجام پذیرد، پیوسته دایما، سوره ای یادعایی یااسمی که هرروز آنرابایدبخوانند، ورد
فرهنگ لغت هوشیار

هرروزه

هرروزه
پیوسته، دایماً، آن چه که در هر روز یک بار انجام پذیرد، سوره ای یا دعایی یا اسمی که هر روز آن را باید بخوانند، ورد
هرروزه
فرهنگ فارسی معین

هرموز

هرموز
نام شهری است مشهور. (برهان). تلفظ قدیم نام جزیره هرمز. (از حاشیۀ برهان چ معین). بر نیم فرسنگ دریای اعظم است. جایی سخت گرم است و بارگه کرمان است. (حدود العالم). رجوع به هرمز شود
لغت نامه دهخدا

هرتوز

هرتوز
صدق و آن خبر دادن در چیزی باشد چنانکه حق اوست. (برهان). ظاهراً برساختۀفرقۀ آذرکیوان است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا

هروز

هروز
هرروز: گارزی که همت جامه مرتفع دارد و همه روز درآب ایستد
هروز
فرهنگ لغت هوشیار