جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غلق

غلق

غلق
کلانسال مرد، سرخ فام پارسی تازی گشته کلون کلون شده پارسی تازی گشته کلون کلیدان فلج فلجم تاج تاک (تاک طاق تازی گشته) بد خوی پرخاشگر مرد، دشوار پیچیده سر بسته سخن چوبی که بدان در را بندند کلیدان کلون، جمع اغلاق. سخن دشوار و مشکل. بستن در در بستن، بستگی در
فرهنگ لغت هوشیار

غلق

غلق
حق العملی که فراش از کسی که برای او کار میکند میگیرد. قُلﱡق، خدمتکاری. بندگی، درتداول عامه جریمۀ مالیاتی است و گیرندۀ آن را غلقچی گویند. قُلﱡق: هم چوب را خورد و هم غلق را داد
لغت نامه دهخدا

غلق

غلق
باب غلق، دری بسته. (مهذب الاسماء). در بسته. و آن فُعُل به معنی مفعول است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). مغلق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غلق

غلق
سخن دشوار و مشکل. (منتهی الارب) : کلام غلق، سخن مشکل. (از اقرب الموارد) ، آنکه سخت مجادله کند. (دزی ج 2 ص 224)
لغت نامه دهخدا