جدول جو
جدول جو

معنی سوط

سوط
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
تصویری از سوط
تصویر سوط
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوط

سوط

سوط
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
فرهنگ لغت هوشیار

سوط

سوط
تازیانه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). تازیانه و آن جز مقرعه باشد که عصا است: ولکن اقتصر علی خمسین مقرعه و اعفیه من السیاط. (معجم الادباء ج 1 ص 91). آلاتی است که سوار بدان مرکوب را راند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 130). قمچی. شلاق. (یادداشت بخط مؤلف). تازیانه بدان جهت که گوشت را با خون آمیزد. (منتهی الارب) ، نصیب. بهره. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بهره ای از عذاب و جز آن. (منتهی الارب) ، سختی. (ناظم الاطباء). سختی. شدت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ساقۀ گندنا که گل بروی آن است. ج، اسواط، سیاط. (ناظم الاطباء) ، جای فراهم آمدن آب و فضله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بقیه از چاه، کار. یقال: و مایتعاطیان سوطاً و احداً، ای امراً و احداً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گردی که از روزن پیدا آید در آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سوط

سوط
تازیانه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به تازیانه زدن. (غیاث) ، آمیختن چیزی به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آمیختن. (المصادر زوزنی) ، بمسوطه جنبانیدن آنچه در دیگ است تا بیامیزد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا