جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با درشت گو

درشت گو

درشت گو
درشت گوی. درشت گوینده. خشن. که سخن نه بملایمت گوید. گستاخ. و رجوع به درشت گوی شود
لغت نامه دهخدا

درشت گوی

درشت گوی
درشت گوینده. مِذْوَح. (منتهی الارب). و رجوع به درشتگو شود
لغت نامه دهخدا

درشت گوش

درشت گوش
کر و ناشنوا. (آنندراج). کودن و کسی که خوب نشنود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

درشت رو

درشت رو
درشت روی. درشت صورت، تندخوی. بدخلق، گستاخ
لغت نامه دهخدا

درشت خو

درشت خو
درشت خوی. تندخوی. کژ خلق. فَظّ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مَلِک ما درشت خوست. (کلیله و دمنه). جعثل، دفزک درشتخوو کلان شکم. (منتهی الارب). و رجوع به درشتخوی شود
لغت نامه دهخدا