جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خنبه

خنبه

خنبه
تباهی خم بزرگ و دراز سفالین یا چوبین که در آن غله کنند، گودال یا چهار دیواری که در آن غله ریزند، گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار

خنبه

خنبه
خم بزرگ و دراز که در آن غله کنند خواه از گل و سفال باشد یا از چوب. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). انبار خانه بقالان بود جداجدا که چیزی نهند. (نسخه ای از اسدی). چهاردیواری باشد که بر شکل چرخشتی سازند از بهر غله. (صحاح الفرس) :
پر از میوه کن خانه را تا بدر
پر از دانه کن خنبه را تا بسر.
ابوشکور بلخی.
خراس و آخر و خنبه ببردند
نبود ازچنگشان بس چیز پنهان.
کسائی.
جوال و خنبۀ من لاش کرد و کیسه خراب.
طیان.
دو چشم سوی خود و دل به خنبه و به جوال.
؟ (لغت فرس).
هرچ او گران بخرد ارزان شود
در خنب و خنبه ریگ شود ارزنش.
ناصرخسرو.
ز جودش خلق را باشد لاَّلی
بجای غله در انبار و خنبه.
شمس فخری.
، قبه. گنبذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خنبه

خنبه
باناز. باکرشمه. نرم آواز. (منتهی الارب) : جاریه خنبه، کنیزک با ناز و کرشمه و نرم آواز. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ظبیه خنبه، آهوی گردن فرودآرندۀ نشیننده که نگذارد جای را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

خنبه

خنبه
طاق، صفه. (ناظم الاطباء) ، آن باشد که در باغهای انگور در میان رستۀ تاک جوی بزنند و گودال کنند و خاکهای آن را بر دو کنار آن ریخته کنارها را بلند سازند و از سر بلندی تا سر بلندی دیگر چوبها اندازند تا درخت تاک بر بالای آن پهن شود. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

خنبه

خنبه
تباهی. فساد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا