جدول جو
جدول جو

معنی اسطوانه

اسطوانه
استوانه، هر جسم ستون مانند که در دو سر آن دو دایرۀ موازی یکدیگر قرار دارد
تصویری از اسطوانه
تصویر اسطوانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اسطوانه

اسطوانه

اسطوانه
معرب اُستون. ستون. (مهذب الاسماء) (خلاص) (منتهی الارب). ساریه. رکن. ج، اساطین، اسطوانات.
لغت نامه دهخدا

اسطوانه

اسطوانه
قیساریه. قیصریه. (کازیمیرسکی) ، فرودآمدن، چنانکه به اهل و خانه خود: اسعف باهله، نزدیک چیزی یا کسی شدن. قریب کسی شدن: اسعف منه، قادر کردن صید صیاد را بشکار: اسعف له الصید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استوانه

استوانه
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
استوانه
فرهنگ لغت هوشیار

استوانه

استوانه
ستون، جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند
استوانه
فرهنگ فارسی معین

استوانه

استوانه
هر جسم ستون مانند که در دو سر آن دو دایرۀ موازی یکدیگر قرار دارد
استوانه
فرهنگ فارسی عمید

اصطوانه

اصطوانه
اسطوانه. اسطوان. ستون. دعامه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا

اسطوانی

اسطوانی
منسوب به اسطوانه.
- بسیط اسطوانی، آنست که بر شکل اسطوانه باشد و آغاز کند از دائره و منتهی شود بدائرۀ بسیط مقبب. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ 1سنۀ 1349 هجری قمری ص 121 س 16- 17) ، مانند سِعْلاه (غول) گردانیدن کسی را در حرکت و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا