جدول جو
جدول جو

معنی قود

قود
قصاص، سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل
تصویری از قود
تصویر قود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قود

قود

قود
پالاد (جنیبت) من رهی پیر و سست پای شدم نتوان راه کرد بی پی و پالاد (فرالاوی) شله (قصاص) کشنده را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار

قود

قود
جَمعِ واژۀ قائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قائد شود
لغت نامه دهخدا

قود

قود
اسبان یا اسبان که بلگام و رسن کشند آنها را و سوار نشوند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قود

قود
پخته و گرد و فراهم آورده شدن آرد، کشیدن ستور و جز آن، خلاف سوق، زیرا قود از جلوکشیدن است و سوق از عقب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قود

قود
دراز پشت و گردن شدن. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، کشنده را بازکشتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قصاص: به هرچه در غالب عاده به آن قتل حاصل آید قود و قصاص واجب بود. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 273) ، درازی پشت و درازی گردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عیبی است در اسب و آن خشکی است در گردن آن گونه که اسب نتواند گردنش رابه راست و چپ بگرداند و سر خود را هنگام رفتن بالا نکند و این عیب بزرگی است. (ازصبح الاعشی ج 2 ص 25)
لغت نامه دهخدا