جدول جو
جدول جو

معنی فژه

فژه
فژاگن، برای مثال واین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت / برهاناد از او ایزد جبار مرا (رودکی - ۴۹۲)
تصویری از فژه
تصویر فژه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فژه

فژه

فژه
چرکین چرک آلود پلید: وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت برهاناد از او ایزد جبار مرا
فرهنگ لغت هوشیار

رژه

رژه
ریسمانی که بنایان براستی آن دیوار سازند رزه پهنا، ریسمانی که دو سر آن را بر جایی بندند و بر آن جامه و لنگی و رختهای شسته اندازند تا خشک شود سازو، عبور صفهای سربازان از برابر فرمانده دفیله
فرهنگ لغت هوشیار

پژه

پژه
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار

فره

فره
شان و شوکت، رفعت، شکوه، فَرّ برای مِثال کجا رفت آن مردی و گرز تو / به رزم اندرون فره و برز تو (فردوسی - ۵/۳۸۸)، زیبایی، برازندگی، رونق، پرتو، فروغ
فره ایزدی: در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، کیاخره
فره
فرهنگ فارسی عمید