سیم و زر رایج و سره را گویند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا). زر و سیم رایج و سره. نقیض شهروا. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). زر و سیم که درشهر رایج باشد. (رشیدی) (از جهانگیری) : نقرۀ ما اگرچه شهررواست پیش نقاد رای او شد رد. شرف شفروه ای (از انجمن آرا). تاسکه به نام شمس از لعل زدند آهن ز طلا شهررواتر گشته ست. ظهوری (از آنندراج). رجوع به شهروا شود
پولی که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن باشد و بنابراین در غیر محلی که ضرب شده ارزش چندان ندارد: بزرگزاده نادان بشهروا ماند که در دیار غریبش بهیچ نستانند 0 (گلستان 114)
سکه ای که فقط در قلمرو فرمان روای محلی ضرب کنندۀ آن رواج داشت، برای مِثال بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند / که در دیار غریبش به هیچ نستانند (سعدی - ۱۲۱)، سکه ای که ارزش حقیقی آن کمتر از ارزش اسمی آن باشد
شاید از شهرروا باشد. چاو. (یادداشت مؤلف). ظاهراً مخفف شهرروا. (فرهنگ نظام). گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمی گرفتند. (از برهان). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل ’شهرروا’ بود یک ’ر’ را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. (غیاث) (از رشیدی) (از جهانگیری). زر و سیم ناسره که درملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد. نقیض شهرروا. (ناظم الاطباء). رجوع به شهرروا شود: بزرگ زادۀ نادان به شهروا ماند که در دیار غریبش به هیچ نستانند. سعدی (گلستان). ، در منتخب نوشته که نوعی از خرمهره که کوچک باشد بقدر تخم خرما. (غیاث)