جدول جو
جدول جو

معنی چراگر

چراگر
چرندهبرای مثال گهی با چرنده چراگر شدی / گهی با پرنده پرآور شدی (خواجو - ۴۱۷)
تصویری از چراگر
تصویر چراگر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چراگر

چراگر

چراگر
حیوانات چرنده را گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). حیوان رهاکرده شده در چراگاه. (ناظم الاطباء). چرنده. چراکننده. جانور چرنده:
گهی با چراگر چراگر شدی
گهی با پرنده پرآور شدی.
خواجو (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

گراگر

گراگر
با شعله زیاد: گر اگر میسوزد، تند تند: گراگر این جنس را میخرند
گراگر
فرهنگ لغت هوشیار

چرمگر

چرمگر
کسی که پوست حیوانات را دباغت میکند و چرم می سازد، چرم ساز، دباغ، پوست پیرا
چرمگر
فرهنگ فارسی عمید

چراگه

چراگه
چراگاه. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمین و محل چریدن. (انجمن آرا) (آنندراج). جای چریدن ستوران. چراگاه حیوانات علفخوار. گیاهزاری که چارپایان گیاهخوار در آن چرند. رجوع به چراگاه و چرام و چرامین شود، گیاه و سبزه. (انجمن آرا) (آنندراج) ، چریدن، گاه بمعنی نگاه و تماشا استعمال میشود و آنرا چشم چرانی میگویند، که آدمی بر صاحبان روی خوب بسیار نظاره میکند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ندیمی مرا زیبد از بهر آنرا
که من رسم آن نیک دانم تو دانی
درآیم برافروزم اطراف مجلس
به نیکوحدیثی و شیرین زبانی
نه چشمم چراگه کند روی ساقی
نه گوشم بدزدد حدیث نهانی.
علی بن حسن باخرزی (از انجمن آرا).
رجوع به چراگاه شود.
، جای غذا خوردن آدمیان. محلی که آدمیان از آنجا غذای خود تهیه کنند یا در آن جا غذا خورند:
ای خیل خیال دوست هر ساعت
از سبزه جان مرا چراگه کن.
خاقانی.
رجوع به چراگاه شود
لغت نامه دهخدا

چرمگر

چرمگر
دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام. چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. رجوع به چرمساز و چرمگر شود.
- به چرمگر نگرستن گاو، نگاه کردن گاو به چرمگر، مثل است درمورد کسی که به خشم و نفرت در کسی یا چیزی نگرد:
از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر
چون گاو بچرمگر، بمن در منگر.
فرخی.
در من نگری مثل گاو پیر که بچرمگر نگرد. (از قره العیون)
لغت نامه دهخدا