جدول جو
جدول جو

معنی ثفل

ثفل
تفاله، باقی ماندۀ چیزی پس از فشردن و گرفتن آب آن مثلاً تفالۀ چغندر، تفالۀ سیب
تصویری از ثفل
تصویر ثفل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ثفل

ثفل

ثفل
کنجاره لرد درد کنجال خره هم آوای فره کنجاره تفاله، آنچه ازمایعی ته نشین شود چون درد شراب دردی، تیرگی شیر و روغن، آنچه دفع شود از معده سرگین
فرهنگ لغت هوشیار

ثفل

ثفل
کنجاره، تفاله، آن چه از مایعی ته نشین شود، تیرگی شیر و روغن، آن چه از معده دفع شود
ثفل
فرهنگ فارسی معین

ثفل

ثفل
شاید مرکب از: از + این + را، اَزیرا. برای این. بدین علت. از این سبب. بدین جهت. ایرا. چه. زیرا. زیرا که. از آن روی:
ازایرا کارگر نامد خدنگم
که بر بازو کمان سام دارم.
بوطاهر.
بیک پشه از بُن ندارد خرد
ازایرا کسی را بکس نشمرد.
فردوسی.
چو دانا توانا بد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر.
فردوسی.
پذیرفتم آن نامه و گنج تو
نخواهم که چندان بود رنج تو
ازایرا جهاندار یزدان پاک
برآورده بوم ترا بر سماک.
فردوسی.
ز نادان بنالد دل سنگ و کوه
ازایرا ندارد بر کس شکوه.
فردوسی.
ستانی همی زندگانی ز مردم
ازیرا درازت بود زندگانی.
منوچهری.
دروغ ایچ مسگال ازایرا دروغ
سوی عاقلان مر زبان را زناست.
ناصرخسرو.
بدو گفت کز خانه آواره ام
ازیرا یکی مرد بیواره ام.
اسدی.
زنان در آفرینش ناتمامند
ازیرا خویش کام و زشت نامند.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

ثفل

ثفل
ثفل رَحی، سفره گستردن زیر دست آس، ثفل شی ٔ، پراکنده کردن آن به یک بار (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا