جدول جو
جدول جو

معنی تبنگه

تبنگه
تبنگو، برای مثال منت از خلق بهر نآنچه برم / که جهان چو تبنگۀ نان است (سوزنی - لغتنامه - تبنگه)
تصویری از تبنگه
تصویر تبنگه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تبنگه

تبنگه

تبنگه
طبله ای که نان در آن گذارند. (برهان). تبنگو (طبق). (آنندراج) (انجمن آرا). طبل نان باشد. (فرهنگ اوبهی). تبنگ بمعنی اول (طبق پهن که بیشتر حلوائیان و نانوایان دارند). (فرهنگ نظام). طبلۀ نان. (فرهنگ رشیدی) :
منت از خلق بهر نان چه برم
که جهان چو تبنگۀ نان است.
سوزنی (از انجمن آرا).
، تنور نان پزی راهم گفته اند. (برهان). سروری معنی لفظ مذکور را تنورنوشته و همین شعر را سندآورده است. (فرهنگ نظام). رجوع به فرهنگ رشیدی شود، ظرفی را نیز گویند که غله در آن کنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

تبنگو

تبنگو
ظرفی مانندِ سبد، طبق، کیسه یا صندوق، برای مِثال کان تبنگوی اندر او دینار بود / آن ستد زایدر که ناهشیار بود (رودکی - ۵۳۳)
تبنگو
فرهنگ فارسی عمید

تبنجه

تبنجه
سیلی که به صورت می زنند، آسیب، نوعی اسلحه گرم، تپانچه، طپانچه، تس، توانچه
تبنجه
فرهنگ فارسی معین

تبنجه

تبنجه
همان تبانجه است. (شرفنامۀ منیری). بمعنی تبانجه. کذا فی شرفنامه. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب). تبنچه. تپنچه. تپانجه. تپانچه. طپانچه. رجوع به تپانچه و لطمه شود
لغت نامه دهخدا

تبنیه

تبنیه
بسیار بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بنا کردن. (از قطر المحیط). برآوردن خانه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا