جدول جو
جدول جو

معنی باهمان

باهمان
بهمان، برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار می رود، فلان مثلاً فلان و بهمان
تصویری از باهمان
تصویر باهمان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باهمان

باهمان

باهمان
بهمان مرادف فلان (برهان قاطع) متتابع فلان که چیزی مجهول و غیر معلوم باشد (آنندراج) :
ز مطرب سرود آرزویم نخواهم
نگویم فلانی تو یا باهمانی
علی بن حسن باخرزی (از فرهنگ جهانگیری و شعوری)
رجوع به فلان و بهمان شود، (بکسرِحرف آخر یعنی ’دال’، حرف اضافۀ مرکب و گاه حرف ربطمرکب) اگرچه با وصف ِ (آنندراج) با وجود اینها با همه اینها با این وجودها و رجوع به وجود شود
لغت نامه دهخدا

بارمان

بارمان
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
بارمان
فرهنگ نامهای ایرانی

بوهمان

بوهمان
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زَهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بویگان، پُرکام
بوهمان
فرهنگ فارسی عمید

بازمان

بازمان
توقف، (برهان قاطع)، درنگ، (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا