کسی که خود بر سر نهاده باشد. (ناظم الاطباء). دارندۀ ترک. خود پوشیده: بریده ز هر سو سر ترکدار پراکنده خفتان همه دشت و غار. فردوسی. به هر گام بی تن سری ترکدار بد افکنده چون مجمر زرنگار. (گرشاسب نامه). چو جنگی سواران فزون از شمار زره پوش و جوشن ور و ترکدار. (گرشاسب نامه)
هم کلام. هم سخن. دو تن که با هم گفتگوکنند، لقب مأمورانی که نادرشاه در هرشهر می گماشت تا اعمال و خیالات حکام را گزارش کنند وکارها به استصواب ایشان می گذشت. (یادداشت مؤلف)