جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هرکدام

هرکام

هرکام
ناحیه ای است از نواحی طارم بین قزوین و بلاد دیلم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

ترکدار

ترکدار
کسی که خود بر سر نهاده باشد. (ناظم الاطباء). دارندۀ ترک. خود پوشیده:
بریده ز هر سو سر ترکدار
پراکنده خفتان همه دشت و غار.
فردوسی.
به هر گام بی تن سری ترکدار
بد افکنده چون مجمر زرنگار.
(گرشاسب نامه).
چو جنگی سواران فزون از شمار
زره پوش و جوشن ور و ترکدار.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا

زردکام

زردکام
دهی از دهستان شفت است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است، و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

هربدان

هربدان
قریه ای است در سه فرسنگی میان جنوب و مغرب شهر داراب فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

هریدان

هریدان
دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 86هزارگزی جنوب خاوری مسکون واقع و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

همکلام

همکلام
هم کلام. هم سخن. دو تن که با هم گفتگوکنند، لقب مأمورانی که نادرشاه در هرشهر می گماشت تا اعمال و خیالات حکام را گزارش کنند وکارها به استصواب ایشان می گذشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

اردام

اردام
بر جایی ابر، برگ آوردن درخت، هی کردن هین کردن شتر، خاکریزی (معین) همیشه بودن ساکن و پا بر جا بودن، رام ساختن خاک ریزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار