معنی ประสาท - جستجوی لغت در جدول جو
ประสาท
نگران، عصب
ادامه...
نِگَران، عَصَب
دیکشنری تایلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ประมาท
بی دقّت، بی دقّتی، بی توجّه، سهل انگار، بی پروا، بی احتیاط
ادامه...
بی دِقَّت، بی دِقَّتی، بی تَوَجُّه، سَهل اِنگار، بی پَروا، بی اِحتیاط
دیکشنری تایلندی به فارسی
ประมาณ
تقریبی، در مورد، تقریبی کردن، تقریباً، برآورد شده
ادامه...
تَقریبی، دَر مُورِدِ، تَقریبی کَردَن، تقریباً، بَرآوُرد شُدِه
دیکشنری تایلندی به فارسی
ประณาม
محکوم کردن
ادامه...
مَحکوم کَردَن
دیکشنری تایلندی به فارسی
ประกาศ
اعلام کردن، اعلام کند، اعلامیّه، فرمان دادن، اعلان کردن، موعظه کردن، اظهار کردن، اظهاری، تبلیغ کردن
ادامه...
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَد، اِعلامیّه، فَرمان دادَن، اِعلان کَردَن، مُوعِظِه کَردَن، اِظهار کَردَن، اِظهاری، تَبلِیغ کَردَن
دیکشنری تایلندی به فارسی
ประเภท
نوع
ادامه...
نَوع
دیکشنری تایلندی به فارسی
ประสาทวิทยาศาสตร์
عصب شناسی، علوم اعصاب
ادامه...
عَصَب شِناسی، عُلوم اَعصاب
دیکشنری تایلندی به فارسی
ตามชีวประสาท
به طور همزیست، با توجّه به زیست شناسی
ادامه...
بِه طُورِ هَمزیست، با تَوَجُّه بِه زیست شِناسی
دیکشنری تایلندی به فارسی
นักวิทยาศาสตร์ประสาท
عصب شناس، دانشمند اعصاب
ادامه...
عَصَب شِناس، دانِشمَند اَعصاب
دیکشنری تایلندی به فارسی
นักประสาทวิทยา
عصب شناس، متخصّص مغز و اعصاب
ادامه...
عَصَب شِناس، مُتِخَصِّص مَغز و اَعصاب
دیکشنری تایلندی به فارسی
ทางระบบประสาท
عصبی شناختی، عصبی
ادامه...
عَصَبی شِناختی، عَصَبی
دیکشنری تایلندی به فارسی
ทางประสาท
روانی گونه، عصبی
ادامه...
رَوانی گونِه، عَصَبی
دیکشنری تایلندی به فارسی
อย่างประสาท
به طور هیستریک، عصبی
ادامه...
بِه طُورِ هیستِریک، عَصَبی
دیکشنری تایلندی به فارسی
โรคประสาท
عصبی، مقادیر، اضطراب عصبی، مقاربت
ادامه...
عَصَبی، مَقادیر، اِضطِراب عَصَبی، مُقارِبَت
دیکشنری تایلندی به فارسی
ความเป็นพิษของระบบประสาท
سمّیت عصبی، سمّیت سیستم عصبی
ادامه...
سَمّیَت عَصَبی، سَمّیَت سیستِم عَصَبی
دیکشنری تایلندی به فارسی