معنی সাদা - جستجوی لغت در جدول جو
সাদা
سفید شده، سفید
ادامه...
سِفید شُدِه، سِفید
دیکشنری بنگالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
সাদাসিধে মন
کم فکر، ذهن ساده لوح
ادامه...
کَم فِکر، ذِهن سادِه لُوح
دیکشنری بنگالی به فارسی
সাদা রং
سفیدی، رنگ سفید
ادامه...
سِفیدی، رَنگ سِفید
دیکشنری بنگالی به فارسی
সাদা করা
پاکسازی کردن، سفید کردن
ادامه...
پاکسازی کَردَن، سِفید کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
তুষারসাদা
سفید برفی
ادامه...
سِفید بَرفی
دیکشنری بنگالی به فارسی
খোসাদার
پولک دار، فلس مانند
ادامه...
پَولَک دار، فَلس مانَند
دیکشنری بنگالی به فارسی