معنی থামা - جستجوی لغت در جدول جو
থামা
متوقّف کردن، توقّف
ادامه...
مُتِوَقِّف کَردَن، تَوَقُّف
دیکشنری بنگالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
নামা
فرود آمدن، بیا پایین
ادامه...
فُرود آمَدَن، بیا پایین
دیکشنری بنگالی به فارسی
থাকা
ماندن، نوروبیولوژیست
ادامه...
ماندَن، نُورُوبیُولُوژیست
دیکشنری بنگالی به فارسی
থামানো
متوقّف کردن، برای توقّف، ایستادن، جلوگیری کردن
ادامه...
مُتِوَقِّف کَردَن، بَرایِ تَوَقُّف، ایستادَن، جِلوگیری کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی