جدول جو
جدول جو

معنی ییل - جستجوی لغت در جدول جو

ییل
ئیل، به معنی سال است، (آنندراج)، رجوع به سال و ئیل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میل
تصویر میل
آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیل
تصویر خیل
گروه، دسته مثلاً خیل استقبال کنندگان، گروه اسبان، گلۀ اسب، گروه سواران، قبیله، طایفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیل
تصویر پیل
فیل
ظرفی که در آن دو میلۀ فلزی مثبت و منفی قرار دارد و به وسیلۀ آن تولید جریان الکتریسیته می کنند
پیل خشک: در علم الکتریک پیلی به شکل استوانه ای از روی با میله ای از زغال در وسط استوانه و خمیری از دانه های زغال و بی اکسید منگنز اشباع شده با محلول نشادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیل
تصویر گیل
طایفه ای ساکن گیلان
نمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
سردسیر، کوهپایه و جای سرد، محل خوش آب و هوا در خارج شهر که در فصل تابستان در آنجا به سر می برند، ایلاق
فرهنگ فارسی عمید
ئیلان، لفظ مفرد است به معنی مار، (آنندراج)، اما تلفظ درست کلمه ئیلان است، (یادداشت مؤلف)،
- ییلان ئیل (ئیلی)، سال مار، سال ششم از سنین دوازده گانه ترکان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
ییلاق. (ناظم الاطباء). رجوع به ییلاق شود
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
ازبلوکات کردستان، حد شمالی دهات گروس، شرقی اسفندآباد، جنوبی امیرآباد و غربی سنندج، مرکز قروه و عده قرا 146 است. (از یادداشت مؤلف). نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان سنندج. این دهستان در خاور شهرسنندج واقع و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از طرف شمال شهرستان بیجار، از جنوب: دهستان گاورود بخش حومه سنندج و دهستان بیلوار شهرستان کرمانشاه، از خاور: دهستان اسفندآباد بخش قروه، از باختر: دهستانهای حسین آباد و حسن آباد بخش حومه سنندج. آب و هوا: دشت ییلاق در ارتفاع متوسط 1800 گز واقع شده، به همین مناسبت هوای آن سردسیر و در زمستان به شدت سرد و طولانی است. تابستان آن معتدل و مخصوصاً شبهای آن بسیار خنک و فرح بخش است. در شمال و جنوب و غرب آن ارتفاعات بسیار دیده می شود که ارتفاع بلندترین قله کوه باختری 2672 گز و بلندترین قلل شمالی 2211 گز است. عرض و طول دشت ییلاق در حدود 30 الی 40 هزار گز و یکی از حاصلخیزترین نقاط منطقه کردستان می باشد. ارتفاع دهگلان مرکز دهستان از سطح دریا 1811 گز است. رودخانه: از ارتفاعات جنوب، باختر، و شمال دهستان، رودخانه های کوچک و متعددی به طرف شهرستان بیجار جاری و در آن شهرستان به رود خانه قزل اوزن منتهی می گردند. مهمترین آنهاعبارتند از: رودخانه های آرزند، کبودخانی، سیس، گرگ آباد، قوری چای، میرکی، بله دستی، شیدا. محصول عمده دهستان غلات و لبنیات است. شغل سکنۀ دهستان زراعت و گله داری است. راه شوسۀ سنندج به همدان تقریباً از وسطدهستان می گذرد و در فصل خشکی به اکثر قراء دهستان اتومبیل می توان برد. قسمتی از قراء دهستان ییلاق، جزء بخش حومه و قسمتی جزء بخش قروه می باشد. دهستان ییلاق از 133 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 25هزار تن و قراء مهم دهستان به شرح زیر است: دهگلان، بلبان آباد، باشماق، سرنجیانه، سیس، چشمه منتش، آلی پینک، کروندان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
از یی (= یای) به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر.مقابل قشلاق، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف: تقییظ، ییلاق رفتن. تصیف، اصطیاف، ییلاق کردن. (یادداشت مؤلف). جای سرد و هوادار که به فصل تابستان درآن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. (آنندراج). جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. (ناظم الاطباء)، چراگاه، میدان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
منسوب به ییلاق: هوای ییلاقی، خانه ییلاقی. (یادداشت مؤلف) :
کاکل از مه شد عذار ساقیان سردمهر
آب و آتش بر رخ گلهای ییلاقی فشاند.
مسیح کاشی (از آنندراج).
رجوع به ییلاق شود
لغت نامه دهخدا
ییلدیز، یولدوز، از اولدوز (به معنی ستاره)، قصری از سلاطین عثمانی، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به یولدوز شود
لغت نامه دهخدا
(خُ یَیْ)
مصغر خال یعنی نقطۀ سیاه کوچک که بر اندام باشد و یا نشان کوچک. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیل
تصویر تیل
شاهدانه های چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سدی که در عرض رودخانه برای صید ماهی با چوب سازند، جمع (بسیاق عربی) شیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیل
تصویر سیل
آب بسیار که روان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از فیل پارسی تازی گشته پیل پستانداریست عظیم الجثه که راسته خاصی به نام راسته فیلان را به وجود می آورد. در رسته فیلان امروزه فقط دو گونه موجود است: یکی فیل آسیایی یا هندی و دیگر فیل افریقایی. قد فیل هندی از فیل افریقایی کوچکتر و گوشها و عاجش نیز کوچکتر است. بطور کلی امروزه فیلها بزرگترین حیوانات خاکزی هستند. دارای خرطوم طویلی می باشند که از اتصال دو جدار بینی و لب فوقانی بوجود آمده است. خرطوم فیلها عضو گیرنده و همچنین سلاح دفاع و حمله است. دندان های فیلها به وضع خاصی است بعنی بر روی آرواره بالایی دو دندان نیش وجود دارد که بسیار طویل می باشد و عاج را می سازد. به علاوه در سراسر دهان فیلان فقط 4 آسیا وجود دارد که یک عدد بر روی هر نیم فکی است نمو دندانهای آسیا تدریجی است یعنی در هر زمانی بیش از 4 دندان آسیایی عامل در دهان وجود ندارد ولی به محض این که دندانی ساییده شد در عقب آن دندان آسیای دیگری رشد می کند بقسمی که در دوران عمر فیل در هر رنیم فک 6 آسیا تدریجا ظاهر میشود که 3 تای اولی را می توان به جای آسیاهای شیری محسوب داشت سه تای دوم را به جای آسیاهای دایمی. اولین دندان آسیای شیری در فیلها در سه ماهگی و دومی در دو سالگی و سومی در 9 سالگی ظاهر می شود. اولین دندان آسیایی اصلی (دایمی) در 15 سالگی و دومی در 20 سالگی و سومی در 35 سالگی ظاهر می گردد. دست و پای فیلها حجیم و عضلانی است و هر کدام به 5 انگشت ختم می شوند. انگشتان مجموعا در داخل یک توده عضلانی قرار دارند فقط انتهای آنها که به سم پهنی ختم میشوند آزاد است. فیل را در هندوستان و افریقا اهلی می نمایند و جهت بارکشی و شخم از آن استفاده می کنند. فیلهای افریقایی بیشتر وحشی هستند و آنها را جهت استفاده از عاج شکار می کنند. برخی فیلها بالغ بر 50 تا 60 کیلوگرم عاج می دهند. ارتفاع فیلهای افریقایی تا 5، 4 متر نیز می رسد پیل، جمع افیال فیول. یا فیل و فنجان. دو چیز غیر متناسب. یا فیل هوا می کند. چون در جایی ازدحام و شلوغی بینند و از کسی علت را پرسند وی در جواب چنین گوید. یا کار حضرت فیل است. کاری بسیار مشکل است. یا مثل فیل باید تو سرش کوبید. درباره کسی که نصیحت نمی پذیرد استعمال کنند (زیرا فیلبان با کجک بسر فیل می کوبد)، ظرفی میباشد که در آن دو میله فلزی مثبت ومنفی قرار دارد و بوسیله آن الکتریسیته تولید میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیل
تصویر خیل
لشکر، سپاه، گروه سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیل
تصویر حیل
قوه، توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل
تصویر ایل
قبیله، عشیره
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گیل: مردم گیلان گروه، مردم زمانه، سده (قرن)، زانیچ (ملت)، نژاد صنفی از مردم گروه دسته، اهل یک زمان، قرن، جمع اجیال جیلان
فرهنگ لغت هوشیار
فریز پنجه سبزه از گیاهان فریز فرزد نجم. مرغ، گیاهی است ازتیره گندمیان پنجه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیل
تصویر زیل
ران کجی کج بودن و دور بودن ران ها از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاقی
تصویر ییلاقی
آدغری هواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاق نشین
تصویر ییلاق نشین
هوار نشین آدغر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی جای تابستانی، کوهپایه و جای سرد ترکی آدغر هوار (گویش کردی مهاباد) کوهپایه. جای باش تابستان منطقه خوش آب و هوا که هنگام تابستان بدانجاروند مصطاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
((یِ))
کوهپایه، جای سردسیر، اقامتگاه تابستانی، جای خوش آب و هوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیل
تصویر پیل
فیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میل
تصویر میل
دستیابی، خواسته، کشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیل
تصویر سیل
تنداب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیل
تصویر فیل
پیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
تابستان گاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
زیر، پایین
فرهنگ واژه فارسی سره
بگذار، فرار بده، بده، اجازه بده
فرهنگ گویش مازندرانی