جدول جو
جدول جو

معنی یکنم - جستجوی لغت در جدول جو

یکنم
(یِکْ کَ)
دهی است از بلوک فاراب دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 45000گزی شمال خاوری پل لوشان، با 260 تن سکنه. آب آن از سرخ رود و راه آن مالرو است. اکثر سکنه زمستان برای تأمین معاش به گیلان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ کُ)
یکمی. یکمین. اول. اولین. نخست. نخستین. (یادداشت مؤلف). احد. (منتهی الارب). نخستین و هر چیز که در مرتبۀ یک واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). در مرحلۀ نخست:
مریخ اگر به چرخ یکم بودی
حالی بدوختی به دو مسمارش.
خاقانی.
جمشید یکم به تخت گیری
خورشید دوم به بی نظیری.
نظامی.
گروهی چو صبح یکم رویشان
همه آتش و دودشان مویشان.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ)
بزرقطونا. ینمه. (آنندراج). اسفرزه. (ناظم الاطباء). سفرزه. اسپرزه. (یادداشت مؤلف) ، گیاهی که در التیام زخمها به کار آید. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نباتی است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
در مرحله نخست نخستین اول. توضیح بعضی از فاضلان معاصراستعمال کلمه یکم را خطا دانسته اند. ولی کلمه یک در قدیم و حدیث مستعمل بوده و هست. شمس قیس ادیب مشهور قرن هفتم نویسد: حرف عدد وآن میمی مفردست که دراواخر اعداد تتمیم عدد متقدم فایده دهدچنانکه دوم و سوم و چهارم و در لغت عرب صیغت ثالث و رابع و خامس را متامم مایلیه من العدد خوانند یعنی چون گفتی دوم یکی که متقدم است بدین عدد دوشد و چون گفتی سوم دو عدد که پیش ازاین است بیدن سه ش و برین قضیت بایستی که یکم نگفتندی از بهر آنکه پیش از یکی هیچ نیست که یکی متمم آن شود الا آنکه چون مخصوص مطلق عدد دست این اطلاق بروی روا داشته اند: بگفت ازسه چیز اوفتادم ببند که این بند من مر ترا باد پند یکم قول دانا نپذرفتمی همه درپی کار خود رفتمی. (منسوب به فردوسی) روز یکم ز سال نو جشن سکندر دوم خاک زجمره سوم کرده قضای زندگی. (خاقانی) مریخ اگر بچرخ یکم بودی حالی بدوختی بدو مسمارش. (خاقانی) گروهی چو صبح یکم رویشان همه آتش ودودشان مویشان. (باقرکاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینم
تصویر ینم
جامگل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکم
تصویر یکم
اول
فرهنگ واژه فارسی سره
گندم
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار کم
فرهنگ گویش مازندرانی