جدول جو
جدول جو

معنی یوی - جستجوی لغت در جدول جو

یوی
(یُ وَی ی)
ظاهراً نام مردی است و یویّیّون از اهل ساوه بدو منسوبند و از جملۀ آنان است نصر بن احمد الیویی که حافظ ابوطاهر السلفی بعضی اناشید از وی روایت کند. (یادداشت مؤلف). رجوع به تاج العروس چ مصر ج 10 ص 421 شود
لغت نامه دهخدا
یوی
(یَ وی ی)
منسوب به یاء آخرین حرف هجاء. (یادداشت مؤلف). نسبت به یاء. (تاج العروس). یائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیوی
تصویر بیوی
(دخترانه)
انسان بی آزار، سلامت (نگارش کردی: بوهی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریوی
تصویر ریوی
مربوط به ریه مثلاً بیماری ریوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یویو
تصویر یویو
نوعی اسباب بازی بچه گانه
فرهنگ فارسی عمید
(ری)
ابواسحاق ابراهیم... ریوی سرخسی. از ابوعبدالله محمد بن موسی... و جز وی روایت شنید و ابوالعباس مستغفری از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(یُ یُ)
اسباب بازیی است بچگان را و آن مرکب است از دو صفحۀ گرد قرص مانند حلبی یا پلاستیکی یا چوبی یا جز آن که به وسیلۀ یک میله (محور) به هم متصل شده اند. یک سر ریسمانی در درون دو صفحه به محور بسته و سر دیگر ریسمان به گیره ای تعبیه می شود. بچه ها ریسمان را به دور محور می پیچند و از سر گیره می گیرند و با فشار به جلو یا به سوی زمین رها می کنند، ریسمان باز می شود و دوباره برمی گردد و دور محور می پیچد. اطفال با تکرار این عمل خود را به بازی مشغول می دارند. این بازی در گذشته بیشتر معمول بود، گویند اصلاً این نام متعلق به کرم دایره شکلی است و در عرف عام بعدها این لفظ به معنی آزار و کنایه از هرزه مرس بودن و آزار داشتن به کار رفت و وقتی می خواستند به کسی بگویند مگر آزار داری ؟ می گفتند: مگر یویو داری ؟ (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
نوعی کشتی کوچک ساحلی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
موضعی است که جنگ یویو یکی از جنگهای عرب بدان نسبت داده شده است، (از تاج العروس) (از یاقوت ج 9 ص 421)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ وی ی)
منسوب به هیأت، عالم به علم هیأت. اخترشناس. ستاره شناس. ستاره شمر. اخترشمار. رجوع به هیأت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ وی ی)
منسوب به کی (ک / ک ) . (ناظم الاطباء). رجوع به کی (ک / ک ) شود
لغت نامه دهخدا
(کی)
یکی از دهستانهای دوگانه بخش سنجبد شهرستان هروآباد است که در مشرق بخش واقع است و از شمال به دهستان هیر و از مشرق به شهرستان طالش و از مغرب به دهستان گرم محدود است. کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. صنایع دستی اهالی فرش و کناره بافی است. این دهستان از 48 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 6080 تن سکنه دارد. قرای مهم آن بنمار، سقاوار، مرشت، فیروزآباد، اوجقاز و لمبر می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کی ویِ)
دهی از دهستان خورش رستم است که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 176 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام ناحیه و دهستانی است به مشرق آذربایجان از توابع شهرستان هروآباد، نام قصبۀ مرکز دهستان و ناحیۀ مذکور. و نیز رجوع به کیوی در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(لی)
زن اگوست و مادر تیبر و دروزوس (65 قبل از میلاد - 29 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(شی)
شیبی. سرازیری. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیبی و شیو شود
لغت نامه دهخدا
(ری)
منسوب است به ریو که محله ای است به بخارا. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دیو، شیطانی، عمل دیو:
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا،
سنایی،
،
دیو بودن، همچودیو رفتار کردن، صفت دیو:
ترک دیوی کنی ملک باشی
ز شرف برتر از فلک باشی،
سنایی،
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل
بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت،
خاقانی،
چون شدی در خوی دیوی استوار
میگریزد از تو دیو ای نابکار،
مولوی،
- دیوی کردن، شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن، (ناظم الاطباء)،
- دیوی نمودن، به معنی دیوی کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ وی ی)
منسوب به سیه که سرهای برگشته کمان باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به سیه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ یَ وی ی)
منسوب است به خیو که نام جد ابوالقاسم یونس بن طاهر است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَیْ وی ی)
شعری که به ’تاء’ تمام شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ وی ی)
و حیی منسوب است به حی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
منسوب به ریه: امراض ریوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیوی
تصویر حیوی
منسوب به حی یعنی زنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوی
تصویر دیوی
دیو بودن، همچون دیو رفتار کردن روش دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوی
تصویر ریوی
ششی منسوب به ریه: سل ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یویو
تصویر یویو
نوعی اسباب بازی بچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوی
تصویر ریوی
((یَ یّ))
منسوب به ریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یویو
تصویر یویو
((یُ یُ))
نوعی اسباب بازی کودکان
فرهنگ فارسی معین
درختچه ای بالارونده از تیره ای نزدیک به تیره گل سرخیان با گل هایی نرم و شش گلبرگ و میوه ای تخم مرغی شکل که پوست آن نازک، کرکدار و قهوه ای رنگ است. میوه آن سرشار از ویتامین C می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوی
تصویر قوی
نیرومند، زورمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روی
تصویر روی
جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوی
تصویر خوی
عرق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوی
تصویر گوی
کره
فرهنگ واژه فارسی سره
میوه ی کیوی که از محصولات کشاورزی و صادراتی منطقه استنگاه
فرهنگ گویش مازندرانی