جدول جو
جدول جو

معنی یون - جستجوی لغت در جدول جو

یون
اتم یا گروهی از اتم ها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند
تصویری از یون
تصویر یون
فرهنگ فارسی عمید
یون
نمدزین، روپوش، روپوش زین اسب، جناغ زین، دفنوک، غاشیهبرای مثال از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری - ۳۴۳)
پول خرد
تصویری از یون
تصویر یون
فرهنگ فارسی عمید
یون
فلس و فلوس
تصویری از یون
تصویر یون
فرهنگ لغت هوشیار
یون
((یُ))
اتم یا گروهی از اتم های باردار است که یک یا چند الکترون از دست داده است
فرهنگ فارسی معین
یون
نمد زین، روپوش زین
تصویری از یون
تصویر یون
فرهنگ فارسی معین
یون
Ion
تصویری از یون
تصویر یون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یون
íon
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یون
ion
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
یون
jon
دیکشنری فارسی به لهستانی
یون
ион
دیکشنری فارسی به روسی
یون
йон
دیکشنری فارسی به اوکراینی
یون
ion
دیکشنری فارسی به هلندی
یون
Ion
دیکشنری فارسی به آلمانی
یون
ion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
یون
ione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
یون
आयन
دیکشنری فارسی به هندی
یون
আয়ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
یون
iyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
یون
이온
دیکشنری فارسی به کره ای
یون
ion
دیکشنری فارسی به سواحیلی
یون
离子
دیکشنری فارسی به چینی
یون
イオン
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یون
יון
دیکشنری فارسی به عبری
یون
ion
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
یون
ไอออน
دیکشنری فارسی به تایلندی
یون
أيونٌ
دیکشنری فارسی به عربی
یون
آئن
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یونس
تصویر یونس
(دخترانه و پسرانه)
کبوتر، نام پسر امتای، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونا
تصویر یونا
(پسرانه)
یونس، کبوتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونس
تصویر یونس
دهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۰۹ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیون
تصویر بیون
جمع بین، میانه ها، کران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیون
تصویر دیون
جمع دین، وام ها وام های زماندار جمع دین وامها قرضها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایون
تصویر ایون
اتم الکترولیت که حامل بار الکتریکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیون
تصویر شیون
ناله و زاری فغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیون
تصویر هیون
شتر تندرو، شتر بزرگ، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، خالۀ گردن دراز، جمل، ابل، ناقه، بعیر، اشتربرای مثال تو را کوه پیکر هیون می برد / پیاده چه دانی که خون می خورد (سعدی۱ - ۱۷۵)
اسب
فرهنگ فارسی عمید