آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، پزنده، مطبخی، باورچی، خوٰالیگر، طبّاخ، طابخ برای مثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، پَزَندِه، مَطبَخی، باوَرچی، خوٰالیگَر، طَبّاخ، طابِخ برای مِثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
نقاشی. تصویرسازی. عمل صورتگر: به صورتگری گفت پیغمبرم ز دین آوران جهان برترم. فردوسی. به صورتگری دست برده زمانی به گندآوری گوی برده ز آزر. فرخی. اگر لاله پرنور شد چون ستاره جز از وی نپذرفت صورتگری را. ناصرخسرو. و اول کسی که نقاشی و صورتگری فرمود او بود (جمشید). (فارسنامۀ ابن بلخی ص 32). شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری. سعدی
نقاشی. تصویرسازی. عمل صورتگر: به صورتگری گفت پیغمبرم ز دین آوران جهان برترم. فردوسی. به صورتگری دست برده زمانی به گندآوری گوی برده ز آزر. فرخی. اگر لاله پرنور شد چون ستاره جز از وی نپذرفت صورتگری را. ناصرخسرو. و اول کسی که نقاشی و صورتگری فرمود او بود (جمشید). (فارسنامۀ ابن بلخی ص 32). شنیدم که مانی به صورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری. نظامی. صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری. سعدی